علمی-اجتماعی
جمعه 30 بهمن 1394برچسب:, :: 15:44 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی
مردی کهنسال در مزرعه ای واقع در منطقه ای کوهستانی در کنتاکی می زیست. نوهء خردسالش نیز با او بود. هر بامداد، مرد برمی خاست و سر میز آشپزخانه می نشست و کتاب مقدّسش را که بس مندرس و کهنه شده بود میخواند. نوه اش میل داشت درست مانند پدربزرگ شود و بنابراین به هر طریقی که می توانست سعی میکرد از او تقلید کند. یک روز پسرک به پدربزرگ گفت، "بابابزرگ، سعی کردم مثل شما کتاب مقدّس بخوانم، امّا به محض این که کتاب را می بندم، هرچه خوانده ام فراموش می کنم. پس خواندن کتاب مقدّس چه فایده ای دارد؟" پدربزرگ که زغال در بخاری می گذاشت، به طرف او برگشت و سبد خالی حمل زغال را به او داد و گفت، "این سبد زغالی را کنار رودخانه ببر و یک سبد آب برایم بیاور." پسرک همان کار را کرد که به او گفته شد، گو این که قبل از آن که به منزل برسد، تمام آب از سوراخهای سبد ریخته بود. پدربزرگ خندید و گفت، "دفعهء بعد باید قدری تندتر حرکت کنی،" و او را دوباره با سبد فرستاد تا مجدّداً سعی کند. این دفعه پسرک تندتر دوید، امّا باز هم قبل از رسیدنش به خانه، سبد خالی شده بود. پسرک، نفس نفس زنان به پدربزرگش گفت، "آوردن آب با سبد امکان ندارد،" و رفت که به جای سبد، سطل بردارد. پیرمرد گفت، "من یک سطل آب نمی خواهم؛ من یک سبد آب می خواهم. تو می توانی این کار را انجام دهی. فقط به اندازهء کافی سعی نمیکنی،" و دیگربار پسرک را فرستاد و خودش هم دم در رفت تا تلاش دوباره ی او را ناظر باشد. این دفعه، پسرک با این که میدانست این کار محال است، امّا میخواست به پدربزرگش نشان دهد که حتـّی اگر خیلی تند هم بدود، قبل از آن که زیاد از رودخانه دور شود، سبد کاملاً خالی خواهد شد. او سبد را از آب پر کرد، امّا وقتی به پدربزرگ رسید، سبد باز هم خالی شده بود. پسرک، از نفس افتاده بود. به پدربزرگ گفت، "دیدی بابابزرگ؛ بی فایده است." پیرمرد گفت، "پس فکر میکنی بی فایده است؟ نگاهی به سبد بینداز." پسرک نگاهی به سبد انداخت و برای اوّلین بار متوجّه شد شکل سبد متفاوت است؛ دیگر اثری از ذرّات زغال در آن نیست؛ سبد زغالی کهنه، پاک و سفید شده بود. تمیز تمیز بود. پیرمرد گفت، "پسرم؛ وقتی کتاب مقدّس میخوانی همین اتـّفاق میافتد. ممکن است همه چیز را نفهمی یا به خاطر نسپاری، امّا وقتی این کتاب خدا را می خوانی، درون تو را تغییر می دهد؛ در تو تحوّل ایجاد می کند. این کار خدا در زندگی ما است. یعنی تغییر دادن ما از درون به بیرون و تدریجاً متحوّل کردن ما

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





    درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.
    آخرین مطالب
    آرشيو وبلاگ
    پیوندهای روزانه
    پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان علمی-اجتماعی و آدرس shamila.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





    نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 149
بازدید دیروز : 417
بازدید هفته : 618
بازدید ماه : 2239
بازدید کل : 3548947
تعداد مطالب : 14893
تعداد نظرات : 281
تعداد آنلاین : 1

<>